3. توجیه ناپذیری مبانی انقلاب و نظام در شرایط متحول
3. توجیهناپذیری مبانی انقلاب و نظام در شرایط متحول عملکرد انقلاب و نظام باید در تمام شرایط ـ بهرغم تحولات سریع جامعه ـ توجیهپذیر باشد و اگر مبانی انقلاب و نظام، مانند جمهوریت، اسلامیت، عدالت، مصلحت، شورا، رهبری و نظایر آن به دلیل شرایط ویژهی اجرایی، توجیه
3. توجيهناپذيري مباني انقلاب و نظام در شرايط متحول
عملكرد انقلاب و نظام بايد در تمام شرايط ـ بهرغم تحولات سريع جامعه ـ توجيهپذير باشد و اگر مباني انقلاب و نظام، مانند جمهوريت، اسلاميت، عدالت، مصلحت، شورا، رهبري و نظاير آن به دليل شرايط ويژهي اجرايي، توجيه منطقي خود را از دست بدهد، بيترديد نه تنها انقلاب از حركت باز خواهد ايستاد، بلكه در بقا نيز دچار آسيب خواهد شد.
4. ايستايي و بستهشدن راههاي توسعه
انقلاب اسلامي ذاتاً نوعي حركت است و تحول ملازم آن ميباشد. توسعه نيز از لوازم اجتنابناپذير انقلاب به شمار ميرود، بنابراين ايستايي نظامِ وابسته به انقلاب، به معني جدايي انقلاب از ماهيت و لوازم آن است و جمود و سنتگرايي براي يك نظام انقلابي، نه تنها آفت و عامل بازدارنده، بلكه عامل تهديدكننده است.
5. افول معنويت و ظهور دنيامداري
انقلاب اسلامي در ماهيت، حركتي فرهنگي است كه هستهي مركزي آن را معنويت تشكيل ميدهد. و اين حقيقت را به دوگونه ميتوان تحليل كرد:
الف) محوربودن معنويت و نگاه به دنيامداري از منظر ارزشهاي معنوي.
ب) حركت جامعه در دو خط موازي معنويت و دنيامداري.
بيگمان انحراف از اصل ياد شده و گرايش به خطمشي دنياپرستانه، ميتواند انقلاب و نظام اسلامي را در معرض آسيب جدي قرار دهد. جاي تأسف است كه در عصر ما محوربودن دنيامداري و استفادهي ابزاري از معنويت در راستاي اهداف مادي، به عنوان يك خطمشي جهاني پذيرفتهشده است و خطرات ناشي از افول معنويت، بهطور بايسته نتوانسته است دنيا را از اين سراشيبي ترسناك نجات دهد.
رويكرد مردم در نظام اسلامي به اين نوع خط مشي، ميتواند پيوند مردم و انقلاب، و ارتباط مردم و نظام را به شدت ناپايدار سازد.
در پايان ميتوان از تجملپرستي، غربزدگي، اختلاف، رفاهزدگي و التقاط به عنوان آفات انقلاب ياد كرد.